۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

بانوی مهر























دل از درد، فریاد
نور از همه رنگ برتاب
ابر از خیز و آب از فرود
دل از تنهایی در سکوت
در آواری از غروب
...
باد ناگهان جاری می شود، خالی می شود
نور، ارغوان می دمد،راه می رود
رها بانویی با تاجی از شور
در وقار و شکوه، با دستانی از عبور
دهد، هدیۀ مهر...
او ارغوان بود در باد نور
وزید و مهر نهاد و رفت ...

1389.08.23
تصویر: سارا صیدافکن

سالار

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

مناجات

ابر من، بال من، ای خــدای من
از لب موسی بشنو این راز من

ای سرو سهی، ای باغ من
ای ساقی و آفـــــــــــاق من

توشه من، راز من، ناله ناساز من
از ره تو، کـــــی نرفتـــــه راه من

بی تو هوار، بی صداست، یار من
بی تو ظلمت ظلم اسـت نـــــور من

بین آرام لب و فریاد نگاه من
بگشا به سرّی بسته، راه من

ای بر دلم شـاه من
ای جـان جانان من

1389.08.13

سالار