از سر یاری، یاری، به دیاری دلگشا
برایم از قصۀ سر گوشودۀ عشق خواند،
نا گوشوده نامه ای، نا خوانده خوانده ای،
به تبسّمی سروده از دل
بر او براندم از لب:
ما بندگان سخت سوخته
به گناه عشق نشوئیم جان،
که عشق برایمان نامۀ قـــوت ننوشت،
بشنود سخن،
امّا ...
سخن ز من، نامی از نامه برایش نسرود.
1389.04.19
سالار
برایم از قصۀ سر گوشودۀ عشق خواند،
نا گوشوده نامه ای، نا خوانده خوانده ای،
به تبسّمی سروده از دل
بر او براندم از لب:
ما بندگان سخت سوخته
به گناه عشق نشوئیم جان،
که عشق برایمان نامۀ قـــوت ننوشت،
بشنود سخن،
امّا ...
سخن ز من، نامی از نامه برایش نسرود.
1389.04.19
سالار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر