۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

به نام تنها سلام


روزی عزیزترین ها کلمات را چنین راند:
"دوست دارم از همین دور دورها نگاه کنم به دنیا، که فکر کنم تنها نیستم، می تونم نباشم
نزدیکتر که می شم، دیگه نمی تونم خودم رو گول بزنم - یک روز شاید"

سلام بر خاطرم آمد:

_ به نام تنها سلام _

تنها در گوشه ای
تنهاترین تنها
من،

در آرزوی فاصله،
دوری،

رفتم به نزد دوری
هر روز دورتر
دورتر،

اما
با خود چنین راندم:
جور دیگر باید بود
باید بود،

نزدیکتر شدم،
صدایی هست
باز
نزدیکتر شدم،
پویشی هست
باز
نزدیکتر شدم،
کسی هست
دست بر شانه اش گذاشتم
رو به من شد
نامیدمش: سلام
نامید مرا: سلام

دیگر تنها نبودم.


نامم سلام بود
نانم سلام بود
نایم سلام بود

سلام
نامه عشقم بود
علّه شربم بود
صحنه نابم،
یاریارم بود

سلام تنها یار من بود،
سلام تنها بود من بود.

1388.10.01

سالار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر